بحران چهارم



کمیته دیروز،
چوبهای طبل، اما طبلِ پاره.
نیمه شب، در شهر.
فلوتها، در خلاء.
لبها، دوخته و چهرهها به خواب.
هر ماشینی، افتاده از کار.
در اماکنِ خاموش و پر زباله،
 مکانهایی که جمعیت در آنها بوده،
سکوتها همه مسرورند،
میگریند (بلند یا آرام)،
سخن میگویند ولی به کدامین صدا؟!
 نمیدانم.
غیبتِ، تو بگو سوزان!
غیبتِ ایگریا.
دستها و آغوش آنها،
لبها و آه . کفلها،
به آرامی در نظر مجسم میشود.
چه کسی است؟! ولی میپرسم:
برای چه چنین گوهر بیهودهای
که چیزی است که نیست
باز هم باید سکنی دهد این شب تهی را
 نیرومند تر از آنچه با آن جماع میکنیم؟
 چرا باید اینچنین زننده به نظر آید؟»

آلدوس لئونارد هاکسلی.

ادامه مطلب


دنیای قشنگ نو

نمی دانم چه بنویسم. سخن از این کتاب گفتن این روزها سخت است. یک روز وقتی که پستمن می خواندم چشمم به اسم این کتاب افتاد و این شعر شکسپیر در میان سطر های این کتاب سراسر دردکه یک شبه خواندمش .

شکوت و جاه از آن رو به وحشت و نابودی گذارده بود،

که نفسش چون آنچه می نمود نبود،

(روح و جسم) نام های دوگانه ای از طبیعتی یگانه بودند

که نه هر دو خوانده می شدند، نه یکی!

عقل درخود فرو رفته پریشان

گسست های رو به رشد را به هم پیوسته می دید.

چیزی که برنارد آن را به تمسخر سرود مراسم عیاشی گروهی (Orgy) می خواند درد نهایی بشریت است. و تاسف در درمان پذیری این درد متروک شده است.

ادامه مطلب


کمیته دیروز،
چوب های طبل، اما طبلِ پاره.
نیمه شب، در شهر.
فلوتها، در خلاء.
لب ها، دوخته و چهره ها به خواب.
هر ماشینی، افتاده از کار.
در اماکنِ خاموش و پر زباله،
 مکانهایی که جمعیت در آنها بوده،
سکوت ها همه مسرورند،
می گریند (بلند یا آرام)،
سخن می گویند ولی به کدامین صدا؟!
 نمی دانم.
غیبتِ، تو بگو سوزان!
غیبتِ ایگریا.
دست ها و آغوش آنها،
لب ها و آه . کفل ها،
به آرامی در نظر مجسم می شود.
چه کسی است؟! ولی می پرسم:
برای چه چنین گوهر بیهوده ای
که چیزی است که نیست
باز هم باید سکنی دهد این شب تهی را
 نیرومند تر از آنچه با آن جماع می کنیم؟
 چرا باید اینچنین زننده به نظر آید؟»

آلدوس لئونارد هاکسلی.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها